شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم

شب تا سحر نشستم زانو بغل گرفتم

[ امیر کرمانشاهی ]
شب تا سحر نشستم، زانو بغل گرفتم
ای وای از این خیالات

 هجده هزار نامه، هجده هزار نیزه
تفریط پشت تفریط، افراط پشت افراط

ای وای از زنی که در ازدحام باشد
من رد شدم خلاصه، از کوفه با مکافات 

با عفت رباب و حجب و حیا زینب 
دارن کوچه‌ها و بازارها منافات

(حسین) 2

نظرات