با زبان لعل لب خشک مدارا نکند جگر سوخته را آب مداوا نکند من دعا می کنم از سوز جگر تا هرگز مردی از مردم نامرد تمنّا نکند خواهشِ آب نمودم ز شما تیر آمد هیچ کس با گل نشکفته چنین تا نکند هرچه آمد به سرم دست به زانو نزدم جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم نانجیبان گل بیبرگ و برم را کشتند رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتند