مرتضی پارسا

روضه امام سجاد (ع)

159
1
هر لحظه در سکوت غمت داد می‌زند
بغضی که از فراق تو فریاد می‌زند

این که تو نیستی به ما طعنه می‌زنند
بر آتش نبودن تو باد می‌زنند

وقتی که صید دائمی چشم توست دل
کی دست رد به سینه‌ی صیاد می‌زنند

قلبم اگر که با تو نباشد نمی‌تپد
نبضم دمی که از تو کنم یاد نمی‌زند

امشب نگاه ابری تو با زبانش
حرف از عذای حضرت سجاد می‌زند

سی سال انگار به هر جا نشسته است
حرف از غمی که به دلش افتاد می‌زند

سی سال در فراق پدر گریه کرد و گفت
بازار شام جای نوامیس ما نبود

با یاد شام و بزم شراب اشک ریزد و
با یاد جسم غرق به خون داد می‌زند

روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه‌هایش ذکر بابا آب بود

مقتل جانسوز آقا آب بود
تشنه لب بود آه اما آب بود

روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان غصاب شد

تشنه بودی و زیر حجمه‌ی دشنه بودی و
گاه گاهی روضه خوان دستار شد

ماجرای آب آبش کرده بود
غصه‌‌ی ارباب آبش کرده بود

مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود

هفت بار هاجر صفا و مروه را رفت آب بیافت
من که ده‌ها بار در هر خیمه رفتم آب نیست

دست کوچیکتو بالا کن
دستای سقا رو دعا کن

انقدر چنگ نزن شیر ندارد پسرت
نکنه می‌خوای بگی که حرم جای بدا نیست
نکنه می‌خوای بگی که تو جات کربلا نیست

خدا اون روز نیاره اسمم از قلم بی‌افته
پس چطور چسای خیسم آقا به حرم بی‌افته

جواب دلم رو خودت بده حرم نرم کجا برم
مرهم این رو غم خودت بده حرم نرم کجا برم
برات هر امر و خوت بده حرم نرم کجا برم

اللهم الرزقنا حرم
آرزومه کربلا برم (حسین)

دل شب است و مسافرم از سفر رسیده
به جای سوغات برایم آمد سر بریده

به شام هجران سحر خوش آمد

این طفل بی آزار آزار دادند
زجر بدی دید در دنیا رقیه

زینب ز پا افتاد وقتی دید در راه
طفلان همه بر ناقه‌اند الا رقیه

وقتی که پیدا شد خیمده راه می‌رفت
ای حسین

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش