در پای حسین جان فشاندن چه خوش است وز خاک ِدرش بوسه ستاندن چه خوش است یک روز وضو گرفتن از آب فرات وندر حرمش نماز خواندن چه خوش است ***** به میدان شهامت قهرمانم میتوان گفتن به خیمهی ولایت پاسبانم میتوان گفتن منم ماه بنیهاشم، که در چرخ فضیلتها یگانه از درِ پرتو فشانم میتوان گفتن منم پور علیِّ مرتضی و نام من عبّاس به مَنصب ساقی لب تشنگانم میتوان گفتن ***** در شب میلاد او بوسد پدر دستش ز شوق در حرم، او بوسه بر دستِ برادر میزند روز صفین دادِ مردی میدهد در کارزار تکیه اندر کودکی بر جای حیدر میزند میرود نزد برادر تا بگیرد اذنِ جنگ تکیه چون شیرِ ژیان پشت تکاور میزند رو به میدان میکند جز نیزهاش در دست نیست خویش را با نیزه بر آن قوم کافر میزند میکند تسخیر شط را و ننوشد آب را تشنگی با آنکه بر جانِ وی آزر میزند همّتش نازم که دستش میشود از تن جدا باز هم دَم نعرهی الله اکبر میزند میفِتد از زین به روی خاک آن فرزانه مرد آن زمان فریاد ادرکنی برادر میزند ***** (نمیرود ز تنم جان برون اگر تو نیایی قدم بنه به سرم چون در انتظار تو هستم) ***** (دیدن روی تو و دادن جان مطلب ماست پرده بردار ز رخسار که جان بر لبِ ماست) ***** (بدنم را به سوی خیمهی اصغر نبَرید که خجالتزده زان تشنه لبِ بیشیرم) ***** (تا دو چشمت بسته شد بار اسیری بسته شد رفتی از بار غمت پشت حسین بشکسته شد)