تو اولین امیر بودی، که بین یک حصیر بودی واجب الاحترام بودی، که بین ازدحام بودی بگذارید برای پدرم گریه کنم اشک تا هست به چشمان ترم، گریه کنم تشنه کشتند عزیزان مرا، حق بدهید تا که بر آب بیفتد نظرم، گریه کنم پیش من وقت وضو، تشت نیارید که من یاد تشت زر و رأس پدرم، گریه کنم حرفی از کشته شدن نیست،اسیری سخت است بگذارید به داد جگرم، گریه کنم غم خاکی شدن، چادر زینب بس بود بهخدا تا به قیامت، اگرم گریه کنم خواهرم بسکه کتک خورد، ز ناقه افتاد به زمین خوردن این همسفرم، گریه کنم ما و بازارچهی برده فروشان ای وای