سید امیر حسینی

تا بیایی تبرکی ببرند

971
13
گرچه از دوریه برادر خود
ذره ذره مریض‌ترمی‌شد
عوضش میهمان مردم قم
لحظه لحظه عزیز ترمی‌شد

تا بیایی تبرکی ببرند
همه درهای خانه‌ها وا بود
در میان اهالی این شهر
سرمهمانی تو دعوا بود

خوب شد پرده‌های محمل تو
هر کجا رفته‌ای حجابت شد
خوب شد با محارمت بودی
زانویی خم شد و رکابت شد

آب پاشیدند و خاک مسیر
ذره ای روی چادرت ننشست
ردنشد ناقه ی تو از بازار
محمل چوبی‌ات سرت نشکست

کوچه ها ازدحام داشت اما
سره این شهر روبه پایین است
میروی کوچه کوچه میگویی
ضرب شامی عجیب سنگین است

میرسی و حواس مردم هست
آب در دلت تکان نخورد
از کنار خرابه رد نشوی
یا نگاهت به خیزران نخورد

دختری بود با شما یا نه؟
که اگر بود غصه‌ای کم داشت
جای زنجیر و خار و نا محرم
گرد خود چند چشم محرم داشت

معجرت احترام خود دارد
چه خیالی اگر برادر نیست
روی سر هایشان طبق آمد
ولی این بار توی آن سر نیست

آه بیماری و همه بیمار
شهر قم شد مریض روضه‌ی تو
حرف دختر شد و دلت لرزید
شده وقت گریز روضه ی تو

عمه‌اش گفت خوب شد خوابید
چند شب بود تا سحر بیدار
کمکم کن رباب جای زمین
سر او را به دامنم بگذار

آمد از بین بازوان سر را
تا که بردارد عمه‌اش ای داد
یک طرف دخترک سرش خم شد
یک طرف سر به روی خاک افتاد

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش