بچم داره از تب، میمیره آخه چطور گریهاَم نگیره؟ نگرانم باباش بردِش، تو جمع دشمن شاید آبش دادن ولی من، نگرانم آبرودار جهان به چند نفر بیآبرو، رو بزنه به خدا خیلی بَده علیاصغر زبونم لال، روی دستای حسین جون بکنه، به خدا خیلی بَده دیر کردن، چه بلایی سر بچم اومده معلوم نیست کجا گیر کردن، ابنسعد و حرمله با خندههاشون والله منو پیر کردن دیر کردن واویلا واویلا... پس طفل شیرخوارم، کجا رفت باباش پشت خیمه، چرا رفت نگرانم شاید کشتن بچم رو حالا باباش دفنش کرده تو خاکا، نگرانم اسب شمر آب میخوره دو قطره آب به شیرخوار ما نرسه به خدا خیلی بَده