به گریه‌های یتیمانه‌ی گدایانت

به گریه‌های یتیمانه‌ی گدایانت

[ سیدمهدی میرداماد ]
به گریه‌های یتیمانه‌ی گدایانت
اراده کن برسد، دست ما به دامانت

بریده‌‎ایم ز شهر و به خاک راه زدیم
به این امید که باشیم در بیابانت

گناه‎کاری ما خشک‎سالی آورده
نمی‌رسد به نفس‌‎های شهر بارانت

چقدر گریه‌ی یعقوب شب به شب برسد
ولی تو راه نیفتی به سمت کنعانت

ز ره نیامدی و جمعه جمعه پیر شدند
تمام پیر غلامان ز داغ هجرانت 

بیا بهار بپا کن بهار یعنی تو
بیا که گل بدهد دانه دانه گلدانت

عزای حضرت صادق رسیده آقاجان
فدای شال عزا و دو چشم گریانت

برات کرب‌وبلا را بیا محبّت کن
بحقّ خشکی لب‌های جدّ عطشانت

*****

گفتم خلیل زاده‌ام آتش عقب کشید
دستى به روى شانه‌ی من با ادب کشید

لعنت بر آنکه آتش از او با حیاتر است
از پشت سر لباس مرا با غضب کشید

شهر مدینه شهر زمین خورده‌ها شده
سجّاده را ز پاى من آن بى نسب کشید

با آنکه در مقابل خانه مرا زدند
همسایه‌اى ندید و کتک‌ها به شب کشید

نظرات