وحید شکری

به هوش اومدم

2757
40
به هوش اومدم و دیدم که خیمه مردی نداره
چقدر اهل حرم بیتاب شدن عمه بیقراره
میخوام که به سوی میدون برم دنبال عموجون
اگه که عمه بزاره...

خیمه رو تا گودال، دویدم من
هر جوری که میشد رسیدم من
بریدم من...

میون جنجال
هِی به هوش میای و هِی میری تو از حال
دوره کردنت یه عده شمر قتال
چشمتم خونِ شبیه خاک گودال

عمو جونم، بمیرم برات

به هوش اومدم و دیدم که دست من رو بریدن
یه مشت نیزه به دست به سمت ما دویدن
مگه توی جمل بابام با این نامردا چه کرده
منو رو خاکا کشیدن

حرمله تیرو رد به رد میزد
به من چقد حرفای بد میزد
لگد میزد
دور و برم ریختن، یه عده مست
ما رو زدن اینا با هر چی بود
با هر چی هست

سیاهه چون شب
میدیدم ده تا سوار با چنتا مرکب
سمت ما میدویدن به قصد غربت
جلو چشمای خونِ عمه زینب

عمو جونم، بمیرم برات

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش