به روی دست گرفته است طفل عطشان را و یا که با خودش آورده است قرآن را حسین بر سرش عمامهی پیمبر بست که حجت اورد این قوم نامسلمان را علی که از دل گهواره رفت در میدان رباب رفت بخواند نماز باران را آهای حرمله! از چه نشسته ای برخیز و ابن سعد چنین گفت و داد فرمان را سپیدی گلویش را مگر نمیبینی هدف بگیر و به تیری به خون بکش آن را در آن میانه اگرچه هر احتمالی بود گمان نداشت کسی دو بیت پایان را هدف گرفت و زد و سر روی بدن افتاد به روی دست پدر داد بی صدا جان را حسین مانده در این بین تا کجا ببرد تن کبوتر زیر عباش پنهان را