بس کن رباب، خوشی به ما نیومده بس کن رباب، دستاتو هی تکون نده بس کن رباب، گهواره رو نشون نده تنها شدی، بارونیه چشم ترت تنها شدی، خیلی بلا اومد سرت تنها شدی، دیگه نمیاد اصغرت **** نیزهها رفتند پیدایش کنند نیزهای در خاک شد جسمی مطهر را گرفت آنقدر از این و از آن سیلی و شلاق خورد تا رباب از حرمله قنداق اصغر را گرفت