(ای حریمت رشک جنّات النعیم)2 ای دل اهل تولّایت حریم نسل طاها زادهای و نسل طاها زادهی والمرسلات نجل بسمالله رحمان الرّحیم مشعل انّا هدیناه السّبیل طلعت مرآت الله الحکیم زائر کوی تو عیسای مسیح آستانت طور موسای کلیم زینت عرش خداوند ودود از چه در شهر ری گشتی مقیم با تجلّای تو از ظلمت چه باک؟ در تولّای تو از آتش چه بیم؟ یاد تو یاد خداوند و رسول خط تو خط صراط المستقیم دور صحنین تو با صوت ملیح این ندا پیوسته خیزد از نسیم یا کریم ابن کریم ابن کریم یا ابالقاسم و یا عبدالعظیم شهر ری که از تو گرفته احترام قبر تو کعبه، حرم بیت الحرام بر رواق قبر و خدّامت درود بر مزار و صحن و زوّارت سلام فیض جوشد از حریمت روز و شب نور خیزد از مزارت صبح و شام کاروان دل شده لبّیک گو دور صحنین تو میگردد مدام تا قیامت بر تمام اهل ری سایهی گلدستههایت مستدام هرکه آید در کنار تربتت میرسد بوی بقیعش بر مشام حمزه که جان عالم و آدم فدای او لب باز میکنم که بگویم رسای او مردی که در شجاعت و هیبت نمونه بود در غیرت و شکوه و شهامت نمونه بود شیر خدا و شیر نبی فارس العرب در انتهای جادهی مردانگی ادب هم یکّهتاز عرصهی جنگ و نبردها هم آشنای بیکسی اهل دردها هنگام رزم و حادثه مردی دلیر بود خورشید آسمانی و روشن ضمیر بود شبهای مکّه شاهد جود و کرامتش گل داشت باغ شانهی او از سخاوتش او صاحب تمام صفات حميده بود دل را به نور حضرت حق پروريده بود الگوی اهل سرّ و يقين بود طاعتش يعنی زبانزد همه میشد عبادتش در آسمان مکّهی دلها ستاره بود بر قلبهای خسته اميدی دوباره بود بالا گرفت روز احد تا که کارزار شد آسمان روشن آن روز تار تار آتشفشان شده احد از بس گدازه ريخت از آسمان و خاک زمين خون تازه ريخت حمزه در آن ميانه که گرم قتال شد کمکم برای حملهی دشمن مجال شد (آنقدر روبهان به شکارش کمين زدند تا نيزهای به سينهی آن نازنين زدند)2 حمزه که رفت قلب رسول خدا شکست خورشيد چشمهای رئوفش به خون نشست لبريز زخم بود و جراحت دل نبی از دست رفته بود همه حاصل نبی ميدان خروش نالهی واويلتا گرفت عالم برای غربت حمزه عزا گرفت جانم فدای پيکر پاک و مطهرش جانم فدای زخم فراوان پيکرش امّا هنوز غربت آن روز مانده بود داغی عظيم بر دل عالم نشانده بود خواهر کنار جسم برادر رسيد و بعد آهی ز داغ لالهی پرپر کشيد و بعد پيمانههای صبر دل او که جوش رفت آنقدر ناله زد که همان جا ز هوش رفت آری دلم گرفته ز اندوه ديگری دارم دوباره ماتم مظلوم خواهری زينب غروب واقعه را غرق خون که ديد از خيمه تا حوالی گودال میدويد گمان نمیکنم این روح پیکرم باشد تنی که مثله شده در برابرم باشد گمان نمیکنم این تکّههای پخش شده همان عموی رشید پیمبرم باشد بدن، مگر بدن کیست اینچنین شده؟ اگر خدایی نکرده برادرم باشد چرا عبای پیمبر نمیگذارد تا دوباره روشنی دیدهی ترم باشد؟ فدای خواهر مظلومهای که نالان گفت کنار کشتهی گودال مو پریشان گفت گمان نمیکنم این زیر نیزه افتاده حسین فاطمه یعنی برادرم باشد