اول از نور رخت آینه را حیران کن

اول از نور رخت آینه را حیران کن

[ حاج محمدرضا طاهری ]
اوّل از نور رخت، آینه را حیران کن
هر چه خواهی پس از آن چهره ز ما پنهان کن

هرکجا صحبت آزردن عاشق‌ها بود
پشت در ماندن و فریاد مرا عنوان کن

کم تو از سر این خلق زیاد است بیا
مشکلات همه را با قدمی آسان کن

دیر شد وقت نداریم عجب در راهش
تا نمردیم بیا چاره‌ی این هجران کن

من که در راه رسیدن به تو پایم لنگ است
تو قدم رنجه کن و فاصله را جبران کن

دوست دارم که شب و روز شبیه تو شوم
مثل چشمان خودت چشم مرا گریان کن

اوّل ز روی چادر زینب رد شد
بعد این پیکر بی‌سر شده را عریان کن

نظرات