از لب لعل تو در وگوهر می‌ریزد

از لب لعل تو در وگوهر می‌ریزد

[ حیدر خمسه ]
از لب لعل تو پیوسته گوهر می‌ریزد
ز دو منظومه‌ی چشم تو قمر می‌ریزد

اشجع الناس ملک پیش تو پر می‌ریزد
با نگاهِ به تو از شیر جگر می‌ریزد
وجناتِ علی از وجه پسر می‌ریزد

من گدای توام و مشتری هر سالم
من اباالفضل پرستم به شما می‌بالم
از خدایی تو و بندگی‌ام خوشحالم
از قضای تو بر این بنده قدر می‌ریزد

خرقه‌ی نوکری‌ات با دل و جان می‌پوشم
تو بزن تیغ و بگو نوش منم می‌نوشم
پدرم گفته چنین قصه‌ی تان در گوشم
به تأسی ز تو انداخت علم بر دوشم
و به یاد علمت خون بصر می‌ریزم

زیر پای تو علمدار دلم افتاده
همه گفتند و شنیدیم علم افتاده
وسط علقمه سقا ز قدم افتاده

اگر شبی ز جمالش نقاب بردارد
فلک نگاه خود از آفتاب بردارد
به غیر نام اباالفضل هیچ نامی نیست
که این‌چنین ز دلم اضطراب بردارد

نظرات