محسن عرب‌ خالقی

از سوی دختر علی زینب به همه اهالیِ شامات

1535
21
از سوی دختر علی زینب به همه اهالیِ شامات
به خدا کُن‌فیکون می‌شید اگه آهی بکشن سادات

اما من به استدالالم در این کاخِ ظلم عَلَم می‌کوبم
اما من به استدالالم در این کاخِ قدم می‌کوبم
با نامِ علیِ اعلی در این کفرستان عَلَم می‌کوبم

می‌ریزم بهم بساطِ زور و زَر
می‌خندم به اقتدارِ این لشکرو

چادر جایِ خود داره دستِ هیچ کسی
حتی نمیدم یک نَخ از معجرو

دخترِ اسَدُالله الغالبم
جانِ حسین‌بنِ‌علی‌بن‌اَبی‌طالبم

من ماده شیرِ اسَدُالله‌ام
وارثِ شکوه زهرام و ظاهراً اسیرم اما من
اومدم فتح کنم شامُ

با تیغِ کلامم می‌گن تو مسجد زهرا به منبر رفته
با تیغِ حجابم می‌گن بازم حیدر به خیبر رفته

در ظاهرم که زینبم اما باطناً
احمد حیدر و زهرا، حسینم وحسن

چادر مشکیِ لباسِ رزمم ولی
لازم باشه برا دین می‌پوشم کَفن

دخترِ اسَدُالله الغالبم
جانِ حسین‌بنِ‌علی‌بن‌اَبی‌طالبم

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش