از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی

از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی

[ مصطفی روحانی ]
از سوزِ تب توانی به پیکر نداشتی
فکری به غیرِ فاطمه در سر نداشتی

یادِ خدیجه می‌کنی و آه می‌کشی
یعنی که تابِ دوریِ همسر نداشتی

بعدِ از غدیر و توطئه‌های منافقین
دل‌شوره ‌جز غریبیِ حیدر نداشتی

می‌خواستی سفارشِ حقِ علی کنی
اما چه فایده که تو یاور نداشتی

عمری برای آن‌که هدایت شوند خلق
در سینه غیرِ یک دلِ مضطر نداشتی

***

نظرات