ابتدای راه میگویم حسین
2327
21
- ذاکر: حاج منصور ارضی
- سبک: شعر مدح
- موضوع: حضرت عباس (ع)
- مناسبت: ولادت حضرت عباس علیه السلام
- سال: 1399
ابتدای راه میگویم حسین
با دلی آگاه میگویم حسین
بعد بسمالله میگویم حسین
چهارم این ماه میگویم حسین
یا حسین گفتم دلم بیدار شد
کف بزن آقا برادردار شد
درصد مستی قلبم پر شده
گونهام از اشک امشب سر شده
وای من نان دلم آجر شده
(گوییا ساقی ز من دلخور شده)2
گفت بهتر از برادر بودنم
این بود که نوکر آقا منم
پیش دریا صحبت از جو نیست که
پیش ما حرفی به جز هو نیست که
وصف عباس از سر و رو نیست که
وصف او در چشم و ابرو نیست که
چشم و ابرویش اگرچه محشر است
(به خدا عباس از آن بالاتر است)2
جمع صبر و علم و ایثار و یقین
جمع شد در پیکر این نازنین
نیست مانندش خدایا در زمین
مستشو با حرف زین العابدین
در وفا مثل عمویم کس ندید
غبطه خورده بر مقامش هر شهید
در بصیرت اسوهی عمّارها
در شرف الگوی مردم دارها
داروی مجانی بیمارها
هرچه گشتم با همه معیارها
مرد و مردانه ابوفاضل تک است
عقل ما از درک اینها منفک است
ای سحرها چشم بیدارت علی
محضر محتاج رفتارت علی
نحوهی تدبیر پیکارت علی
آفرین گفته به گفتارت علی
خطبهی تو کار طوفان میکند
کعبه زیر پات جان جان میکند
ماهی امّا آفتاب زینبی
نور اطراف حجاب زینبی
تو به نوعی بوتراب زینبی
تو دعای مستجاب زینبی
چه زمان آمدن چه رفتنت
کیف کرده خواهرت از دیدنت
خواهرت هربار مضطر میشود
یا که چشمش از غمیتر میشود
تا که خیره بر تو دلبر میشود
حال او بهتر و بهتر میشود
ذکر میگوید برای چشمهات
ای عصای دست من زینب فدات
اینهمه عشق برادر خواهری
کرده در این دو نفر جلوهگری
کربلا شد قصّه جور دیگری
ماند تنها خواهری با لشکری
زینب و چشمان سنگین عوام
زینب و زخم عمیق احترام
زینب و پای برهنه راه شام
زینب و کافیست حرف من تمام
دیدهی عباس از این غم تر شده
دیگر اصلاً لال باشم بهتر شده
از من دو دست بر کمر آورد
از تو بر زمین دستی دگر کجاست؟
با دلی آگاه میگویم حسین
بعد بسمالله میگویم حسین
چهارم این ماه میگویم حسین
یا حسین گفتم دلم بیدار شد
کف بزن آقا برادردار شد
درصد مستی قلبم پر شده
گونهام از اشک امشب سر شده
وای من نان دلم آجر شده
(گوییا ساقی ز من دلخور شده)2
گفت بهتر از برادر بودنم
این بود که نوکر آقا منم
پیش دریا صحبت از جو نیست که
پیش ما حرفی به جز هو نیست که
وصف عباس از سر و رو نیست که
وصف او در چشم و ابرو نیست که
چشم و ابرویش اگرچه محشر است
(به خدا عباس از آن بالاتر است)2
جمع صبر و علم و ایثار و یقین
جمع شد در پیکر این نازنین
نیست مانندش خدایا در زمین
مستشو با حرف زین العابدین
در وفا مثل عمویم کس ندید
غبطه خورده بر مقامش هر شهید
در بصیرت اسوهی عمّارها
در شرف الگوی مردم دارها
داروی مجانی بیمارها
هرچه گشتم با همه معیارها
مرد و مردانه ابوفاضل تک است
عقل ما از درک اینها منفک است
ای سحرها چشم بیدارت علی
محضر محتاج رفتارت علی
نحوهی تدبیر پیکارت علی
آفرین گفته به گفتارت علی
خطبهی تو کار طوفان میکند
کعبه زیر پات جان جان میکند
ماهی امّا آفتاب زینبی
نور اطراف حجاب زینبی
تو به نوعی بوتراب زینبی
تو دعای مستجاب زینبی
چه زمان آمدن چه رفتنت
کیف کرده خواهرت از دیدنت
خواهرت هربار مضطر میشود
یا که چشمش از غمیتر میشود
تا که خیره بر تو دلبر میشود
حال او بهتر و بهتر میشود
ذکر میگوید برای چشمهات
ای عصای دست من زینب فدات
اینهمه عشق برادر خواهری
کرده در این دو نفر جلوهگری
کربلا شد قصّه جور دیگری
ماند تنها خواهری با لشکری
زینب و چشمان سنگین عوام
زینب و زخم عمیق احترام
زینب و پای برهنه راه شام
زینب و کافیست حرف من تمام
دیدهی عباس از این غم تر شده
دیگر اصلاً لال باشم بهتر شده
از من دو دست بر کمر آورد
از تو بر زمین دستی دگر کجاست؟
نظرات
نظری وجود ندارد !