امیر برومند

امام مسلکش از مردم زمانه جداست

410
8
امام مسلکش از مردم زمانه جداست
امام مظهر احقاق حق دین خداست

امام گرچه خودش بنده‌ی خداوند است
درست مثل خداوند بی همانند است

یقین بدان که مبرّی ز شک و تردید است
امام سایه ندارد امام خورشید است

امام کعبه‌ی سیار و خلق حجّاجند
خلایقند که او را همیشه محتاجند

خلایقند که باید به او سلام کنند
به کعبه واجب شرعی ست احترام کنند

خلایقند که باید گرامی اش دارند
امام اوست، ولو خلق عمامه بگذارند

اگرچه خلق بدون امام محرومند
امام و خلق جهان لازمند و ملزومند

اگرچه خلق جهان را ز اوست شانیتی
به هر امام جماعت، سزاست جمعیتی

اگرچه دین خداوند بی نیاز از ماست
بدون مردم دنیا، امام هم تنهاست!

سر خلافت اگر خلق اختلاف کند
امام چاره ندارد مگر مصاف کند

بنا به نص روایت امام چون کعبه ست
که واجب است جهان گرد او طواف کند

مطیع امر امامت همیشه پشت ولی ست
اگرچه خلق علیه وی ائتلاف کند

مطیع امر ولی بین کوچه‌ها باید
بنا به خواست او تیغ را غلاف کند

غلاف گفتم و بازویی آمده یادم
مگر که قافیه اینک مرا معاف کند

قیام همّت و عزمی رفیع می‌خواهد
امام شیعه محب نه! مطیع می‌خواهد

امام شیعه به تاریخ، خوش نگشته دلش
دمی به همهمه شیعیان منفعلش

به شیعه خود امامی علاقه‌مند نشد
بخاری از دم آن شیعه گر بلند نشد

امام، شیعه خود را عزیز می‌خواهد
سر برهنه و شمشیر تیز می‌خواهد

حدیث دین خدا، حرف تیغ و پیکار است
اطاعت از ولی الله سخت دشوار است

مطیع، بهر اطاعت همیشه آماده ست
چنان که حضرت صادق نشان‌مان داده ست

روایتی‌ست که خالی ز هرچه اشکال است
ثقه‌ست چون سندش منتهی الآمال است

که بود حضرت صادق به خانه دورانی
رسید محضر او شیعه ای خراسانی

گلایه کرد به حضرت؛ که یا امام ششم!
برای معرکه آماده‌اند این مردم

نظر کنید مساجد پر از مسلمان اند
کنون که شکر خدا شیعیان فراوان اند

به خلق حجت خود را دگر تمام کنید
زمان آن نرسیده ست تا قیام کنید؟

سخن رسید بدین جا، کلام کامل شد
غلام خانه حضرت به خانه داخل شد

امام گفت بیا و اطاعت از من کن
تنور خانه ما را بیا و روشن کن

همین که گشت تنور از حرارتش آذین
خلیل وار برو بین شعله‌ها بنشین

غلام خانه که هارون مکی است اسمش
بدون اینکه ببینند ترس در جسمش

بدون حرف اضافه در آن تنور نشست
امام صادق درب تنور را هم بست

پس از گذشت زمانی، میان خوف و رجا
امام فرمود فلانی! تنور را بگشا

همین که باز شد آن از شراره‌ها گلگون
غلام سالم سالم پرید از آن بیرون!

امام گفت فلانی! عجیب ترسیدی!
نظاره کن که چنین است شیعه! فهمیدی؟

تویی که دعوی یاری شیعه‌ها داری
بگو که شیعه اینگونه چندتا داری؟

رها ز همهمه شیعیان صوری باش
اگر که شیعه شدی، شیعه‌ی تنوری باش

تنور گفتم و دیدم قلم صبور نبود
تنور حادثه تنها همین تنور نبود

دوباره در تب و تابی عجیب افتادم
تنور گفتم و آمد حکایتی یادم

تنور حضرت صادق اگر گلستان شد
تنور خولی ملعون ز شعله سوزان شد

تنور حضرت صادق اگر که علم افروخت
سر حسین میان تنور خولی سوخت

سر عزیز خدا و تنور آن فاسق
در آن زمانه کجا بود حضرت صادق؟

سری که بود سرآمد به کلّ مافیها
سری که خفت به دامان حضرت زهرا

سری که دل ز تمام فرشته‌ها می برد
سری که خنده آن دل ز مرتضی می برد

سری چنان که به شب‌های شامیان کوکب
سری که بود فقط روی شانه زینب

سری که بود چنان خطبه‌ی نبی، سخنش
سری که گریه نمودند پنج تن به تنش

چرا تمامی موهاش سخت سوخته اند؟
سر عزیز خدا را چه سان فروخته اند؟

صدای قرآنش را شنیده ای خولی؟
به چند درهم سر را خریده ای خولی؟

کشیده مسح ز خون بر سر و گرفته وضو
کدام دست دو دندان شکسته است از او؟


چهل روزِ که این خونه نداره شمع و چراغی

من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
قاتل گهی به کوچه گاهی به خانه میزد

ز خانه‌ها همه بوی طعام می‌آمد
ولی به جان تو بابا گرسنه خوابیدم

اگر کشتند چرا خاکت نکردند
کفن بر جسم صد چاکت نکردند
لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد
ای مهربان تر از پدر و مادرم حسین

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش