تو قلبم از غمت آتشنشانیِ که سوزونده منو ثانیه ثانیه بدون تو جهانم سرد و تاریکِ خودت حال منو بهتر میدونی که هزار و خوردهای سالِ دلم تنگه یه جایِ کارم اما داره میلنگه ، میدونی که من از جز خودت چیزی نمیخواهم آخه کی جز توئه درمونِ دردام دعا کردم که برگردی ولی حیف چه فایده داره آخه این دعاهام آقای صحرا نشینم میشه یه بار تورو تو خوابم ببینم عجب حال و هوای سرد و غمگینی رو شونم بارِ دوریت کرده سنگینی نداره زندگیم معنا اصن بی تو غروب جمعه شد هر روز من بی تو خدا میدونه چند بار از کنار من گذشتی و تورو نشناختمت اصلاً نمیدونم چه جوری باید از این غم گذر کرد شبایِ سرد و تاریکرو سحر کرد قسم میدم به چشمای ابالفضل اگه میشه اگر میتونی برگرد آقایذ صحرا نشینم میشه یه بار تورو تو خوابم ببینم
عالی
عالی