آبروی ادب
851
5
- ذاکر: حسین محمدی فام
- سبک: واحد
- موضوع: حضرت عباس (ع)
- مناسبت: شب نهم محرم
- سال: 1403
(آبرویِ ادب، یا ابوفاضل
افتخارِ عرب، یا ابوفاضل)۲
مردِ میدانطلب، (یا ابوفاضل)۲
إِنَّا فَتَحْنَا شد با تو معنا
اُنظُر اِلَینا بابَالحَوائِج
آیَتِ عُظما، اَفضَلُالاَسماء
حل معما، بابَالحَوائِج
بردن نامت کلیدِ هر مشکل
مثلِ تو دنیا ندیده دریادل
ای علمدارِ سپاهِ ثارُالله
یا اَبَاالقِربِه مدد ابوفاضل
یا ابوفاضل، مدد ابوفاضل ...
*****
نوحهیِ دلنشین، یا ابوفاضل
ذکرِ شورآفرین، یا ابوفاضل
یَابنَ اُمُالبَنین، (یا ابوفاضل)۲
چشمهیِ جوشان، موجِ خروشان
ماهِ درخشان، بابَالحَوائِج
کعبهیِ رِندان، فَخرِ شهیدان
فاتحِ میدان، بابَالحَوائِج
قبلهیِ عشق و مُرادِ عُشاقی
ما همه فانی، فقط تویی باقی
تشنهیِ جام وِلایِ اربابیم
(فَاَدِرْ کَأسَاً یا اَیُّهَا السّاقی)۲
یا ابوفاضل، مدد ابوفاضل ...
*****
یا مُجیبَالدُعاء، یا ابوفاضل
با همه آشنا، یا ابوفاضل
ساقیِ کربلا، (یا ابوفاضل)۲
اوجِ شجاعت، اصلِ اطاعت
شرطِ شفاعت، بابَالحَوائِج
سندِ غیرت، نورِ بصیرت
آیهیِ نصرت، بابَالحَوائِج
ای علمدارِ پیامِ عاشورا
نقشِ سربندِ قیامِ عاشورا
قوتِ قلبِ خیامِ آلالله
کاشِفَالکَربِ امامِ عاشورا
یا ابوفاضل، مدد ابوفاضل ...
*****
ای لشکرِ حق را امیر، عباس
وِی در شهیدان بینظیر، عباس
ای شیرِ حق در لیلهیِ ولادت
نام تورا فرموده شیر، عباس
دستِ تو در دستِ عزیزِ زهرا
یادآورِ عیدِ غدیر، عباس
آزادگان آموختند از تو
این طُرفه بیتِ دلپذیر، عباس
وَاللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني
اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
*****
ای عشق و ایثار آفریدهیِ تو
صدق و وفا به حق، عقیدهیِ تو
تصویرِ غیرت بر زمین کشیده
خونِ زِ پیشانی چکیدهیِ تو
بر قلبِ تاریخ این رجز نوشته
از خونِ بازویِ بُریدهیِ تو
وَاللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني
اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
*****
ای عشقِ ثارُالله، عادتِ تو
وِی زنده توحید از شهادتِ تو
حسرت بَرَد در حشر هر شهیدی
بر عزت و مَجد و سعادتِ تو
آبی که از کف ریختی به دریا
اقرار دارد بر سیادتِ تو
هرجا که عاشورا و کربلائی است
خطی است از درسِ رشادتِ تو
وَاللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني
اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
*****
شیرِ سرخِ عربستان و وزیرِ شَهِ خوبان
پسرِ مظهرِ یزدان
که بُدی صاحب عِلم و عَلَم
و بیرق و سجاده و سیف و حَشَم
و با رقم و با رمق اندر لقبش
او که بُوَد ماهِ بنیهاشم و عباس
علمدار، سپهدار، جهانگیر و جهانبخش و
جهاندار و دگر نایب و سقا
(شَهِ باوفا، اباالفضل
صاحبِ لَوا، اباالفضل)۲
معدنِ سَخا، اباالفضل
نورِ هَل أَتیٰ، اباالفضل
*****
دید کاندر حرم خسرو خوبان
شده بس ناله و افغان و
پر از شیون طفلان، همهشان سینهزنان نوحهکنان، مویکنان، مویپریشان، دل بریان
سوی عباس شتابان که عمو جان چه شود جرعهی آبی برسانی به لب سوختگان
کز عطش آتش بگرفته گلوی ما
شَهِ باوَفا، اباالفضل
صاحبِ لَوا، اباالفضل
معدنِ سَخا، اباالفضل
نورِ هَل أَتیٰ، اباالفضل
(اباالفضلِ باوفا، علمدار لشکرم)۲
(مَهِ هاشمینَسَب، امیرِ دلاورم)۲
******
پس بیاویخت بدوشِ دگرِ خویش
یکی مَشک چو مَشکی که بُدی خشکتر
از لعلِ لبِ ماهِ مدینه
گلِ گلزار سکینه، به فغان گفت:
که یا بِنتِ اَخا ناله مکن، ضجه مزن
زان که عمویِ تو نَمُرده
رَوَمَالحال، کُنَم بهرِ تو من آب مهیا
پورِ حیدر چو یکی مرغِ سبک روح
مکان کرد بَرِ عرشهیِ زین
روحُالاَمین گفت: که احسنت
از آن مادرِ فرزانه بیاورد
چو تو شیردل و ناموری را
که دو زانوش گذشتی ز سر و گوشِ فَرَس
هی به تکاور زدی همچون علیِ عالیِ اعلیٰ
پس به تعجیل سویِ شطِ فرات آمده
مانندِ سکندر زِ پیِ آبِ حیات آمده
آن شیرِ غضنفر نظری کرد بر آن آب
که چون اِشکَمِ ماهی بزدی موج بفرمود:
که ای آب! عجب موج زنی
لیک نداری خبر از تشنگیِ عصمتِ طاها
(زورِ بازویِ علی، بابَالحَوائِج)۲
(پسرِ اُمُالبَنین، بابَالحَوائِج)۲
(که شدی قَطعُالیَمین، بابَالحَوائِج)۲
******
پس به تکبیر بزد نعره
همان شیر به جولان شد و
در صحنهیِ میدان شد و
پاشید ز هم لشکرِ کفار
یکی گفت: که ای قوم گریزید
که این است اَبوالغَزه تَهَمتَن
لقبش ماهِ بنیهاشم و
باشد پسرِ حیدرِ صَفدَر
شده منسوب به سقا
غضبآلوده ز غیرت شد و
عباس ز جا خواست
بشد موی تنش راست
به خود گفت که عباس
عجب آسوده نشستی، بنما آب مهیا
شَهِ باوَفا، اباالفضل
صاحبِ لَوا، اباالفضل
معدنِ سَخا، اباالفضل
نورِ هَل أَتیٰ، اباالفضل
*****
گفتُ ای آب عجب میروی
اما خبرت نیست ز لبهای سکینه
گلِ گلزارِ مدینه
رخِ ماهش بِفِسُرده
ز عطش غش بنموده
آخر ای آب، تویی مهریهیِ فاطمه
اما پسرش شد ز تو محروم
همان سیدِ مظلوم
الهی که گِلآلوده شوی
تا به ابد شوقی غم دیده
از این غم شده دیوانه و شیدا
(زورِ بازویِ علی، بابَالحَوائِج
(پسرِ اُمُالبَنین، بابَالحَوائِج)۲
که شدی قَطعُالیَمین، بابَالحَوائِج
شَهِ باوَفا، اباالفضل
صاحبِ لَوا، اباالفضل
معدنِ سَخا، اباالفضل
(نورِ هَل أَتیٰ، اباالفضل)۲
*****
عباس میمیرم برایِ غصههات
نوحوا عَلَی المَحروم مِن ماءِ الفُرات
لطمه زدن برایِ تو مُخَدَرات
نوحوا عَلَی المَحروم مِن ماءِ الفُرات
با یا اَخا اَدرِک اَخاک اومد صدات
نوحوا عَلَی المَحروم مِن ماءِ الفُرات
ای آبِ مَشکِ تو شده آبِ حیات
نوحوا عَلَی المَحروم مِن ماءِ الفُرات
گریونِ دستایِ تو اهلِ کائنات
نوحوا عَلَی المَحروم مِن ماءِ الفُرات
روضهیِ ما سهشعبه و خونِ چشات
نوحوا عَلَی المَحروم مِن ماءِ الفُرات
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
علمدار نیامد، علمدار نیامد
افتخارِ عرب، یا ابوفاضل)۲
مردِ میدانطلب، (یا ابوفاضل)۲
إِنَّا فَتَحْنَا شد با تو معنا
اُنظُر اِلَینا بابَالحَوائِج
آیَتِ عُظما، اَفضَلُالاَسماء
حل معما، بابَالحَوائِج
بردن نامت کلیدِ هر مشکل
مثلِ تو دنیا ندیده دریادل
ای علمدارِ سپاهِ ثارُالله
یا اَبَاالقِربِه مدد ابوفاضل
یا ابوفاضل، مدد ابوفاضل ...
*****
نوحهیِ دلنشین، یا ابوفاضل
ذکرِ شورآفرین، یا ابوفاضل
یَابنَ اُمُالبَنین، (یا ابوفاضل)۲
چشمهیِ جوشان، موجِ خروشان
ماهِ درخشان، بابَالحَوائِج
کعبهیِ رِندان، فَخرِ شهیدان
فاتحِ میدان، بابَالحَوائِج
قبلهیِ عشق و مُرادِ عُشاقی
ما همه فانی، فقط تویی باقی
تشنهیِ جام وِلایِ اربابیم
(فَاَدِرْ کَأسَاً یا اَیُّهَا السّاقی)۲
یا ابوفاضل، مدد ابوفاضل ...
*****
یا مُجیبَالدُعاء، یا ابوفاضل
با همه آشنا، یا ابوفاضل
ساقیِ کربلا، (یا ابوفاضل)۲
اوجِ شجاعت، اصلِ اطاعت
شرطِ شفاعت، بابَالحَوائِج
سندِ غیرت، نورِ بصیرت
آیهیِ نصرت، بابَالحَوائِج
ای علمدارِ پیامِ عاشورا
نقشِ سربندِ قیامِ عاشورا
قوتِ قلبِ خیامِ آلالله
کاشِفَالکَربِ امامِ عاشورا
یا ابوفاضل، مدد ابوفاضل ...
*****
ای لشکرِ حق را امیر، عباس
وِی در شهیدان بینظیر، عباس
ای شیرِ حق در لیلهیِ ولادت
نام تورا فرموده شیر، عباس
دستِ تو در دستِ عزیزِ زهرا
یادآورِ عیدِ غدیر، عباس
آزادگان آموختند از تو
این طُرفه بیتِ دلپذیر، عباس
وَاللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني
اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
*****
ای عشق و ایثار آفریدهیِ تو
صدق و وفا به حق، عقیدهیِ تو
تصویرِ غیرت بر زمین کشیده
خونِ زِ پیشانی چکیدهیِ تو
بر قلبِ تاریخ این رجز نوشته
از خونِ بازویِ بُریدهیِ تو
وَاللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني
اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
*****
ای عشقِ ثارُالله، عادتِ تو
وِی زنده توحید از شهادتِ تو
حسرت بَرَد در حشر هر شهیدی
بر عزت و مَجد و سعادتِ تو
آبی که از کف ریختی به دریا
اقرار دارد بر سیادتِ تو
هرجا که عاشورا و کربلائی است
خطی است از درسِ رشادتِ تو
وَاللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني
اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني
*****
شیرِ سرخِ عربستان و وزیرِ شَهِ خوبان
پسرِ مظهرِ یزدان
که بُدی صاحب عِلم و عَلَم
و بیرق و سجاده و سیف و حَشَم
و با رقم و با رمق اندر لقبش
او که بُوَد ماهِ بنیهاشم و عباس
علمدار، سپهدار، جهانگیر و جهانبخش و
جهاندار و دگر نایب و سقا
(شَهِ باوفا، اباالفضل
صاحبِ لَوا، اباالفضل)۲
معدنِ سَخا، اباالفضل
نورِ هَل أَتیٰ، اباالفضل
*****
دید کاندر حرم خسرو خوبان
شده بس ناله و افغان و
پر از شیون طفلان، همهشان سینهزنان نوحهکنان، مویکنان، مویپریشان، دل بریان
سوی عباس شتابان که عمو جان چه شود جرعهی آبی برسانی به لب سوختگان
کز عطش آتش بگرفته گلوی ما
شَهِ باوَفا، اباالفضل
صاحبِ لَوا، اباالفضل
معدنِ سَخا، اباالفضل
نورِ هَل أَتیٰ، اباالفضل
(اباالفضلِ باوفا، علمدار لشکرم)۲
(مَهِ هاشمینَسَب، امیرِ دلاورم)۲
******
پس بیاویخت بدوشِ دگرِ خویش
یکی مَشک چو مَشکی که بُدی خشکتر
از لعلِ لبِ ماهِ مدینه
گلِ گلزار سکینه، به فغان گفت:
که یا بِنتِ اَخا ناله مکن، ضجه مزن
زان که عمویِ تو نَمُرده
رَوَمَالحال، کُنَم بهرِ تو من آب مهیا
پورِ حیدر چو یکی مرغِ سبک روح
مکان کرد بَرِ عرشهیِ زین
روحُالاَمین گفت: که احسنت
از آن مادرِ فرزانه بیاورد
چو تو شیردل و ناموری را
که دو زانوش گذشتی ز سر و گوشِ فَرَس
هی به تکاور زدی همچون علیِ عالیِ اعلیٰ
پس به تعجیل سویِ شطِ فرات آمده
مانندِ سکندر زِ پیِ آبِ حیات آمده
آن شیرِ غضنفر نظری کرد بر آن آب
که چون اِشکَمِ ماهی بزدی موج بفرمود:
که ای آب! عجب موج زنی
لیک نداری خبر از تشنگیِ عصمتِ طاها
(زورِ بازویِ علی، بابَالحَوائِج)۲
(پسرِ اُمُالبَنین، بابَالحَوائِج)۲
(که شدی قَطعُالیَمین، بابَالحَوائِج)۲
******
پس به تکبیر بزد نعره
همان شیر به جولان شد و
در صحنهیِ میدان شد و
پاشید ز هم لشکرِ کفار
یکی گفت: که ای قوم گریزید
که این است اَبوالغَزه تَهَمتَن
لقبش ماهِ بنیهاشم و
باشد پسرِ حیدرِ صَفدَر
شده منسوب به سقا
غضبآلوده ز غیرت شد و
عباس ز جا خواست
بشد موی تنش راست
به خود گفت که عباس
عجب آسوده نشستی، بنما آب مهیا
شَهِ باوَفا، اباالفضل
صاحبِ لَوا، اباالفضل
معدنِ سَخا، اباالفضل
نورِ هَل أَتیٰ، اباالفضل
*****
گفتُ ای آب عجب میروی
اما خبرت نیست ز لبهای سکینه
گلِ گلزارِ مدینه
رخِ ماهش بِفِسُرده
ز عطش غش بنموده
آخر ای آب، تویی مهریهیِ فاطمه
اما پسرش شد ز تو محروم
همان سیدِ مظلوم
الهی که گِلآلوده شوی
تا به ابد شوقی غم دیده
از این غم شده دیوانه و شیدا
(زورِ بازویِ علی، بابَالحَوائِج
(پسرِ اُمُالبَنین، بابَالحَوائِج)۲
که شدی قَطعُالیَمین، بابَالحَوائِج
شَهِ باوَفا، اباالفضل
صاحبِ لَوا، اباالفضل
معدنِ سَخا، اباالفضل
(نورِ هَل أَتیٰ، اباالفضل)۲
*****
عباس میمیرم برایِ غصههات
نوحوا عَلَی المَحروم مِن ماءِ الفُرات
لطمه زدن برایِ تو مُخَدَرات
نوحوا عَلَی المَحروم مِن ماءِ الفُرات
با یا اَخا اَدرِک اَخاک اومد صدات
نوحوا عَلَی المَحروم مِن ماءِ الفُرات
ای آبِ مَشکِ تو شده آبِ حیات
نوحوا عَلَی المَحروم مِن ماءِ الفُرات
گریونِ دستایِ تو اهلِ کائنات
نوحوا عَلَی المَحروم مِن ماءِ الفُرات
روضهیِ ما سهشعبه و خونِ چشات
نوحوا عَلَی المَحروم مِن ماءِ الفُرات
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
علمدار نیامد، علمدار نیامد
نظرات
نظری وجود ندارد !