خاکی ولی عرش خدایی ای بقیع

خاکی ولی عرش خدایی ای بقیع

[ امیر حسین سلطانی ]
خاکی ولی عرش خدایی ای بقیع
غصه‌ی بچه شیعه‌هایی ای بقیع
یه روزی صاحبِ حرم بودی ولی
حالا غریبِ حرمایی ای بقیع

جوری زدن به حرمت با تیشه
که داغت از دله ما پاک نمیشه
با دیدنه اون مزارای خاکیت
داغی که توی دله تازه میشه

دق می‌کنه اونجا کبوتر
تا میذاره رو خاک تو پر
ما یه حرم برات می‌سازیم
از حرمه اولی بهتر

از غریبی درت میاریم
برای ساختنت پا کاریم
برات ضریحی از طلا و
گلدسته و گنبد میذاریم

آه ای بقیع

فرق می‌کنی تو با تمومه حرما
فرقت اینه نداری زائر این روزا
نمی‌شه از تو بگن و گریه نکرد
بی اختیار میریزه اشک از تو چشا

فقط یه زائر داری تو همیشه
از ناله‌هاش برا تو کم نمیشه
یه مادره که زار و دل پریشه
طواف تو کار همیشگیشه

با چادر خاکیش رو خاکا
سر میذاره حضرت زهرا
هی میگه بچه هام غریبن
بدونید اینو اهل دنیا

دلش پر از غمه براتو
تا میبینه حال و هواتو
آرزو میکنه به زودی
ببینه صحن با صفاتو

آه ای بقیع

یه روز میشه که انتظارا سر میاد
دنیا بهاری میشه گل ها در میاد
از کنار خونه‌ی کعبه از آقا
مهدی صاحب الزمون خبر میاد

به زودی این خبر جهانی میشه
اونکه بیاد دور میشه غم همیشه
خسته شدیم از دوریه تو دیگه
پس چرا غیبتت تموم نمیشه

میشه بیای عزیز زهرا
میشه بیای خسته شدیم ما
طاقته دوریتو نداریم
الساعه العجل ای آقا

از دوریه تو نیمه جونیم
تا کی برات دعا بخونیم
بگو انا بقیت الله
ما خودمونو می‌رسونیم

مهدی بیا


majmaozakerine@
کانال متن روضه مجمع الذاکرین

نظرات