کربلا قاسم ضریح مجتبی شد

کربلا قاسم ضریح مجتبی شد

[ حسین محمدی فام ]
هردم بخوان آیات جاری حسن را
جود و سخا و بردباری حسن را

در زیر قبه که دعاها مستجاب است
کن آرزو خدمت‌گزاری حسن را

این قبه خود یک عمر بین سینه دارد
شوق بقیع و هم‌جواری حسن را

در کربلا موکب به موکب جلوه دادند
یک گوشه‌ای از سفره‌داری حسن را

در کربلا قاسم ضریح مجتبی شد
بوسه بزن این یادگاری حسن را

با ذکر لا یوم کیومک شرح دادند
مرثیه خوان‌ها بی‌قراری حسن را

گودال بود و از تنی بیرون کشیدند
پیراهن سبزِ بهاری حسن را

روزه‌اش افطار شد اما پرش را زد به هم
کوزه‌ی سربسته کل پیکرش را زد به هم

اولین تاثیر زهر این است آتش می‌زند
سوختن بدجور جسم لاغرش را زد به هم

تار می‌بیند گمانم سوی چشمش رفته است
بی‌اثر شد هرقدر پلک ترش را زد به هم

تکه تکه رازهایش پخش شد مابین طشت
عاقبت خون لخته‌ها دور و برش را زد به هم

لرزش دستی که دارد از زمان کودکی‌ست
روضه‌های کوچه حال مضطرش را زد به هم

مانده در یادش چگونه نانجیبی بی‌هوا
خانه را سوزاند و بعداز آن درش را زد به هم

وقت دق الباب بود و با لگد در باز شد
وقت افتادن حجاب مادرش را زد به هم

پیکری زیر لگد ماند و ز رویش رد شدند
دیدن این روضه کل پیکرش را زد به هم

زن میان کوچه و چهل مرد جنگی پیش رو
یک غلاف آمد غرور شوهرش را زد به هم

نظرات