کرامتپیشهای بیمثل و بیمانند میآید که باران تا ابد، پشت سرش یکبند میآید کسیکه نسل او را میشناسد، خوب میداند که او تنها نه با شمشیر، با لبخند میآید همان تیغی که برقش میشکافد قلب ظلمت را همان دستی که ما را میدهد پیوند، میآید همه تقویمها را گشتهام، میلادی و شمسی نمیداند کسی، او چند چند چند میآید جهان میایستد با هرچه دارد روبهروی او زمان میایستد؛ بوی خوش اسپند میآید ولی الله؛ عین الله؛ سیف الله؛ نورالله علی را گرچه بعضی بر نمیتابند، می آید بله! آن آیت اللّهی که بعضی خشکمذهبها برای بیعت با او نمیآیند، می آید برای یک سلام ساده، تمرین کردهام عمری ولی میدانم، آخر هم زبانم بند میآید