پشت غم پنهان شدم

پشت غم پنهان شدم

[ حسین فروغی ]
پشت غم پنهان شدم شاید مرا پیدا کنی
کاش مثل قبل در را تو به رویم وا کنی

هیچ کس با حیدرت حرفی نمی‌زند در مسیر
شهر تحولیم نمی‌گیرد تو تحولیم بگیر

کلمینی دارم از این درد هق هق می‌کنم
از تو هم دیگر جوابی نشنوم دق می‌کنم

پشت چادر چهره‌ی خورشید را مخفی نکن
رد دست زیر دستت را بیا مخفی نکن

ای وضوح روشن شادی من مبهم شدی
چند وقتی می‌شود که آب رفتی کم شدی

مثل سابق چند گامی با همان شوکت بیا
لا اقل پیش حسن راحت برو راحت بیا

دیدم خود را درون آینه این مرد کیست؟
فاطمه، این مرتضی آن مرتضی قبل نیست

صحنه‌ای دیدم به پشت در علی را پیر کرد
چادر تو زیر پای چهل حرامی گیر کرد

روزای روشنمون سیاه می‌شد
روی چادرت برو بیا می‌شد

میدیدم قنفذ تا کم می‌آورد
سریع با مغیره جا به جا میشد 

مغیره‌ی نامرد
به قصد کشتن اومد
نه تنها با قلاف که 
با تازیونه می‌زد

اشاره کرد قنفذ مغیره محکم زد
دستشو بشکن زود بزار ببینه حیدر
قنفذ که خسته میشد جایش مغیره می‌زد

بعد از آن کوچه کسی مانند من کم رو نشد 
دست قنفذ بشکند بازو دگر بازو نشد

شیشه‌ی عمر علی بین در و دیوار رفت 
فضه می‌داند فقط که تا کجا مسمار رفت

باغ خود را نذر بهبودی یاست می‌کنم
می‌شود قدری بمانی التماست می‌کند

زود از پیش علی جانت نرو جان حسین
رحم کن بر خشکی لب‌های عطشان حسین

تشنه‌ای که بی‌صفت‌ها منع آبش می‌کنند
آن لبی که با نوک چکمه خرابش می‌کنند 

پیش این بی‌کس به غیر لشکر ابلیس نیست
پیکر پاشیده‌ی او قابل تشخیص نیست
****

تو را با نی زدنت هی زدنت
برا مشتی گندم ری زنت
بمیرم تو مجلس می زنت

راه مادر گفتنش را نیزه‌ای سد می‌کند
سم مرکب روی جسمش رفت و آمد می‌کند 
****
اگر چه مانده شه بین بیابانی که تاریک است
ولیکن می‌رود زینب به یک شهر چراغانی
بیا یا فاطمه با مرتضی که کار پیچیده
علی او را بپوشاند تو هم زینب بپوشانی
****
ای جان کلام یا اباعبدالله 
ای حسن ختام یا اباعبدالله 
حالا که مرا تا حرمت راهی نیست
از دور سلام یا اباعبدالله

نظرات