هر کس که عمرِ خویش را با عشق سر کرد از اولِ عمرش هوای دردسر کرد (من به کسی از گریهام چیزی نگفتم)۲ یک شهر را چشمان سرخم با خبر کرد حتما سرم را میگذارم زیر پایش از کوچهی ما هم اگر روزی گذر کرد گر زحمتت اُفتد که نهی پای به چشمم بگذار که من چشم به پایت بگذارم حیف از تو عزیزی که مَنَت یار بخوانم لیکن چه کنم جز تو کسی یار ندارم هر چه من کمتر برایش کار کردم مزد مرا هر روز اما بیشتر کرد اینجا ادای گریه را هم میپذیدند هر کی نشد مهموم در روضه ضرر کرد هر چند ما را عشق او دیوانه کرده مهرِ علیِ اکبرش دیوانه تر کرد جان داد وقتی باغبان خسته فهمید یک لشکر از رویِ گلِ باغش گذر کرد با اکبرِ او نیزه کاری کرد مثلِ کاری که با پهلوی زهرا میخ در کرد