میان سینهی عشّاق معبری داری کتاب داغ تو را جبرئیل شرح دهد میان عرش خداوند منبری داری یکی ز اهل بکاءِ قدیمیات نوح است2 تو نسل گریهکن از هر پیمبری داری نفس نفس زدنت شمر را جَریتر کرد بلند کرد صدا را: چه حنجری داری! غروب بود، سرت روی نیزه بالا رفت غروب بود، سنان در خیام زنها رفت حسین...