معصومهای که تالی زهرای اطهر است ناموس حق و دختر موسی ابن جعفر است همچون رضا، برادر والاتبار خویش باشد غریب و دور ز بابا و مادر است اوّل به گریه پاک شو و بعد سر گذار بر آستانهاش که به کعبه برابر است نومید کس نرفته و هرگز نمیرود تا حشر هر که چشم امیدش بر این در است جبریل گرد این حرم آهسته میپرد خواهر دلش شکستهی هجر برادر است با پهلوی شکسته به قم آید از بقیع زهرا دلش شکستهی غمهای دختر است معصومه خود به عمّهی خود گریه میکند زینب که از ستاره غم او فزونتر است آن خواهری که هر چه نظر کرد روی نی دید آفتاب نیزهنشین است و محشر است ... قم شام نبود تا که از سنگ گردد رخ مهمان ز خون رنگ