قرار وصل دل بی‌قرار می‌خواهد

قرار وصل دل بی‌قرار می‌خواهد

[ حاج محمدرضا طاهری ]
قرار وصل، دلِ بی‌قرار می‌خواهد
وصال، عاشقِ چشم‌انتظار می‌خواهد

امام راهِ رسیدن به شرطِ همراهی‌ست
به قدرِ یک قدم از رهسپار می‌خواهد

امام ظرف قنوتش برای مأموم است
هر آنچه از درِ پروردگار می‌خواهد

امام گنبد و گلدسته نیست زائرها
برای ماست اگر هم، مزار می‌خواهد

به زعم مرده‌پرستان امام یعنی سوگ
به جای یار فقط سوگوار می‌خواهد

امام شهر مدینه دعا، سکوت، قلم
امام کوفه ولی ذوالفقار می‌خواهد

امام گاه محاسن سپید می‌طلبد
و گاه لبیک از شیرخوار می‌خواهد

تنورخوابیِ هارونِ مکّی است قیام
امام لشکری از جا‌ن‌نثار می‌خواهد

امام از قلم در غلاف دل‌گیر است
بجای آن همه شاگرد، یار می‌خواهد

*****

عزیز فاطمه را از حرم کجا بردند
خدا به خیر کند نیمه‌شب چرا بردند

خدا به خیر کند بی‌ عبا و عمامه
امامِ اَرض و سما را به کوچه‌ها بردند

پیاده در پیِ مرکب نفس نفس می‌زد 
غریب و بی‌کَس و تنها چو مرتضی بردند

خدا کند که به خانه دوباره برگردد
تمام اهل حرم دست بر دعا بردند

به فاطمه نرسد این خبر، عزیزش را
میان مجلس منصورِ بی‌حیا بردند

غریب بود و به دادش رسید پیغمبر
همین که دست به شمشیر از جفا بردند

غریب بود ولی بعد از آن جسارت‌ها
به سوی خانه دوباره امام را بردند

به ما بگو که کجا بودی یا رسول الله
که حمله بر تنِ مظلوم کربلا بردند

تنِ مطهرِ او بی کفن رها کردند
سرِ مقدسِ او را به نیزه‌ها بردند

هنوز جان به تنش بود برهنه‌اش کردند
هنوز سر به تنش بود عمامه را بردند

نظرات