فضّه با گریه دوید و دور او چادر گرفت

فضّه با گریه دوید و دور او چادر گرفت

[ حاج منصور ارضی ]
فضّه با گریه دوید و دور او چادر گرفت
بعد از آن صحنه دگر او صاحب اسرار شد

بهر قتل مادر و کودک، کنایه‌فهم‌ها
آن فشار ضربه‌ها هم‌دست با مسمار شد

بعد از آن که مرتضی خون در و دیوار دید
روزهای غربتش با خون دل افطار شد

دست روی دست، زانو در بغل، آرام گفت
ذوالفقارم خاک خورد و همسر آزار شد

وسعت آن ضربه‌ی سیلی فقط کوچه نبود
بارها و بارها در کربلا تکرار شد

در میان کوچه‌ها یک بار مادر گیر کرد
دخترش منزل به منزل وارد بازار شد

نظرات