غرق غفلت، غرق امواج گناهان آمدم با امید شستشو در بحر غفران آمدم تا که شاید با غم عشق تو سودایی کنم گرچه آهی در بساطم نیست، نالان آمدم بعد یکسال آزگار این سو و آن سو رو زدن با سری پائین و با شرمی فراوان آمدم مثل طفل خانه گم کرده میان کوچهها تا به پرچم خورد چشمانم، هراسان آمدم ای پناه روزهای سخت و سرد زندگی! باز کن آغوش گرمت را که لرزان آمدم دست خالی مرا بین محبانت بگیر رو سیاهی در میان رو سپیدان آمدم با نیابت از شهیدی هر شب اینجا میرسم من به امید دعاهای شهیدان آمدم تا صدای مادرت پیچید بین آسمان: «یا بُنَيَّ یا بُنَيَّ» من پریشان آمدم