
صحبت از دستی که رزق خلق را میداد شد هر کجا شد حرف از بانو به نیکی یاد شد او که جای خود گلوبندش اسیر آزاد کرد حرّ هم از یمن ادب بر نام او آزاد شد معنی نازک برای روضهاش آوردهام وقت پروازش پرستویی اسیر باد شد با پر زخمی دعا گوی شب همسایه بود دست او روزی رسان خانهی صیّاد شد این درِ آتش گرفته زود حاجت میدهد این در آتش گرفته پنجره فولاد شد روضهی مظلومه بعد از رفتنش مکشوفه شد تا مصیبت خوان کوچه صورت مقداد شد اشکهایش گاه میگوید حسن گاهی حسین گریههای آخرش موقوفهی اولاد شد