نمیشه دریا رو به بند کشید تو اسارت نمیمونه نور ماه غیرت تو، خَم به ابرو نیاورد تو شکنجههای سخت اردوگاه کی میدونه چی گذشته اون روزا به دلای مادرای بیقرار؟ همسرا و بچههای چشم به راه؟ کوچهها و خونههای غصهدار؟ اونکه، مرشد و مراد همه بود اونکه، با قلب و دلی آگاه رفت گفت: اگه اومدن و من نبودم بهشون بگید که چشم به راه رفت راه دلدادگی، پایان نداره دلامون وحشت طوفان نداره مگه میشه آزادهها رو فراموش کنیم؟ نه امکان نداره امکان نداره نه امکان نداره ولی روی شونههامون اومدید تا غمها رو، روزهای شاد ببره بوسهی شما به خاک میهن و محال هیچکسی، از یاد ببره دلها الماس درخشان امید چشمها، چشمههای ایمان و غرور پاهاتون به خاک میهن که رسید تو دل مردم به پاشد، شوق و شور راه دلدادگی پایان نداره دلامون وحشت طوفان نداره مگه میشه آزادهها رو فراموش کنیم؟ نه امکان نداره امکان نداره نه امکان نداره اسم آزاده، برازندتونه تا همیشه قلبمون، خونتونه دلاتون شمعه و روشنی میده دلامون همیشه پروانتونه