
دیدم آدم در پی خشنودی دلدار باید بود همیشه عبد بی چون و چرای یار باید بود امانت دستمان دادند این گنج تشیّع را نباید داد از دستش امانت دار باید بود همان قدری که از حبّ علی لبریز شد قلبم همان اندازه از بغض عدو سرشار باید بود به فرزندم بیاموزم که بابایم به من آموخت فقط در بند عشق حیدرکرّار باید بود خلیفهی ازلی، شهنشه ابدی نزاده مادر دهر شبیه تو احدی نبی به معرکهها نظر به تیغِ تو داشت بزن سر از تن خصم علی علی مددی علی علی مددی به فرزندم بیاموزم که بابایم به من آموخت فقط در بند عشق حیدرکرّار باید بود برو خرما فروشی کن ولی مفروش حیدر را که در این عاشقی چون میثم تمّار باید بود سر دار ملامت هم علی حق بگو اری که روی دار هم دیوانهی دلدار باید بود فرار از جنگ میکردند بزدلها نبی فرمود جگر میخواهد این میدان بلا فربار باید بود ابوتراب من و ابوالعجائب من به زادگاه علی نماز واجب من به سینه ام نزدم به غیر سنگ علی حلال زاده ام و علیست صاحب من حیدر، حیدر