دل از خدا نبرد کس مگر علی باشد

دل از خدا نبرد کس مگر علی باشد

[ ابوالفضل بختیاری ]
دل از خدا نبرد کس مگر علی باشد
و بر شکوه محمد نگر علی باشد

حقیقت است که زهرا چونان علی شده که
برای فاطمه نام دگر علی باشد

علی و فاطمه احمد شدن این سه نفر
کمیست فاطمه و بیشتر علی باشد

میان خلقت حق دوزخی نخواهی یافت
امام جمع خلایق اگر علی باشد

قرار هست که در خانه‌ی حسین از عشق
پدر چنان که علی شد پسر علی باشد

کم است هر چه بگویم کم است پیش حسین
میان خانه‌ی او هرقدر علی باشد

رسید مثل پیمبر، رسید عین علی
سلام ای علی دومِ حسین علی

مدینه است اسیر حدیث گیسویش
و مکه غرق نماز است رو به ابرویش

سلام صبح و شب شهرها و بانوها
نفس نفس به حسین و به شهربانویش

عروس فاطمه آورده‌است از ایران
که گشت کل جهان و ندید چون رویش

علیست عاقد و شاهد علیست رو به عروس
حسین این طرفش زینب است آن سویش

بجای فاطمه ام‌البنین بغل کردش
شده‌است هدیه‌ی ام‌البنین النگویش

بهشت با همه خوبی هلاک ایران است
حسین فاطمه داماد خاک ایران است

اگر حسین علی ضربدر حسن بشود
امام بعدیش از هر نظر حسن بشود

امام چهارم ما لب به لب حسین است و
امام چهارم ما سر به سر حسن بشود

(عزیز فاطمه داماد مجتبی گردید
پدر حسین و پدرزن اگر حسن بشود)۲

امام‌ها همگی بعد از این حسن‌زاده‌ان
که هشت امام از این رهگذر حسن بشود

قسم به فاطمه بنت‌الحسن که فاطمه خوست
ز هشت امام اگر جلوه‌گر حسن بشود

امام راه حسن ای دوام راه حسین
سلام حضرت سجاد خانه‌ی حسنین

بنا نبود بجنگی اگر بنا می‌شد
تمام قامت تو شکل مرتضی می‌شد

بنا نبود وگرنه زمان رزم تو هم
زمین کرب‌ و بلا غرق لافتا می‌شد

چه سخت هست علی باشی و نگیری تیغ
که با تو تیغ دو دم غرق مرحبا می‌شد

اگر علم به زمین می‌زدی به تو سوگند
که کوفه با همه‌ی شام جابجا می‌شد

خدا نخواست وگرنه خدا شاهد هست
زمین کرب و بلا تازه کربلا می‌شد

و امتحان تو از جنگ سخت‌تر شده بود
همان زمان که حسین از حرم جدا می‌شد

شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت:
فراغ یار نه آن می‌کند که بتوان گفت
****
من از تبار کویرم از این سفالی‌ها
تو از دیار خدایی از آن حوالی‌ها

کریمه هر چه بریزد دوباره می‌ریزد
تصدقت نظری کن به دست خالی‌ها

بکش عبای سفیدت شبی به روی سرم
که صبح دم بشوم من از سمالی‌ها

چه حیف شد که برایت حرم درست نشد
که سر به سجده گذاریم روی قالی‌ها

چه حیف شد که نداری ضریح تا برسد
مسیر برکه‌ی اشکت به خشکسالی‌ها

اگر ضریح نداری صحیفه که داری
هنوز حضرت اشکی، هنوز می‌باری

کنار گریه‌ی تو صبح و شام کم آورد
دو چشم زخمیِ تو نه، غلام کم آورد

همه به روی حسین و حسین زیر قدم
که سینه‌اش نفس از ازدهام کم آورد

رسید عمه ولی تازه سر جدا شده بود
دوید سمت حرامی دو گام کم آورد

ز پشت ضربه‌ی سنگ و ز پیش رو شلاق
بگو عزیز دل ما کدام کم آورد؟

رها نمود و خودش رفت از میان گذر
که نیزه‌دار هم از سنگ بام کم آورد

نه کربلا و نه کوفه نگفت زینب هیچ
ولی حراجی بازار شام کم آورد

هنوز در جگر شیعه های‌های تو هست
و کربلا همه مدیون گریه‌های تو هست

نظرات