دردهایم غالباً پیش تو درمان میشود با کریمان کارهای سخت آسان میشود پلک بر هم میزنی و روز را شب میکنی چشم اگر برداری از دریا بیابان میشود خوب میدانم جهان وابستهی الطافِ توست در حقیقت، ابر با اِذنِ تو باران میشود بیگمان وقتی بیایی از سرِ شرمندگی پشت ماهِ روی تو خورشید پنهان میشود دست پُر برگشته هر کَس دستخالی آمده هر چه کم آوردهام اینجا فراوان میشود هر کسی آمد به قم اما نیامد جمکران وقت برگشتن به شهرِ خود پشیمان میشود خوش به حالِ روزهداری که به امیدِ کَرَم در کنار سفرهات، افطار مهمان میشود روزِ جمعه نامهی اعمالِ ما را وا مکن حتم دارم وا کنی حالت پریشان میشود در قیامت دلخوشم اما به لطفِ جَدّ تو ضامنِ من نیز آقای خراسان میشود