دارد این ماهِ مُحرّم سفرهداری بینظیر که شده روز و شبِ ما روزگاری بینظیر ما امام مجتبی داریم، یاری بینظیر قافله دارد از او یادگاری بینظیر امشب اما عشق پای سور و ساتش میرود دست ما بر دامنِ شاخه نباتش میرود نامش عبداللهست، یعنی هم حسین و هم حسن گشته یک عالَم حسین، گشته یک عالَم حسن میشود با یا حسین، او دلش محکم حسن هرچه میگویم حسین، هرچه میگویم حسن در وجودِ نوجوانِ خیمهها معنا شده سنّ و سالش را نبین، آقای آقاها شده عبداللّهام عبداللهام، من عاشق ثاراللهام...