خبر آمد که یَلی میآید فاتح بیمَثَلی میآید خبر آمد قمری میآید روبهان! شیرِ نری میآید تا نگشتید در این بیشه شکار بهترین راه فرار است، فرار تا که عطر خوش کوثر آمد همه گفتند پیمبر آمد همه گفتند که عیّار آمد از نجف حیدر کرّار آمد همه گفتند که اکبر آمد اسدالغالبِ دیگر آمد بسم ربّ الشّهدا لب وا کرد رجزش ولولهای برپا کرد بانگ زد باد به غبغب دارید بیجگرها دو سه مرحَب دارید؟! آمدم فاتح میدان باشم وسطِ معرکه طوفان باشم غیرتم در رَهِ دین میکوشد در رگم خون علی میجوشد نه، حسین ابن علی تنها نیست تشنهلب هست ولی تنها نیست از شرابِ علوی لب تَر کرد کربلا را جَمَلی دیگر کرد کفر را حملهی او شاکی کرد خودمانیم، چه کولاکی کرد تیغ در دست، چه غوغا میکرد دشت را محشر کبری میکرد هنر طایفه را از بَر بود کربلا آینهی خیبر بود کوفیان ماتِ قلندر بودند عبدوَدها همه بی سر بودند تیغ میزد به عدو جانانه مثل عبّاس چه استادانه سبک جنگاوریاش مبنا داشت به اباالفضل شباهتها داشت درس خود خوب و نکو پس دادش آفرین گفت به او استادش ضربهی تیغ به فتوا میزد عوضِ سیلیِ زهرا میزد