جدا شده سرم ولی تشنه‌‎ی زخم دیگرم

جدا شده سرم ولی تشنه‌‎ی زخم دیگرم

[ حنیف طاهری ]
جدا شده سرم ولی تشنه‌ی زخم دیگرم
مرا به دست تیرها سپرده دست مادرم

مثل عمو عباس هزار تیرانداز می‌طلبم 
تشنه‌ی این جامم، هر چه بنوشم باز می‌طلبم

می‌طلبم حریف در دل این نبرد 
حرمله هر چه کرد نشد حریفم 
شمشیر من از خنده‌ی آخرم 
تیر سه‌شعبه هم نشد حریفم 

با تیر، با شمشیر، کسی حریف خون من نمی‌شود 
با خون باید گفت، هر آن چه را که با سخن نمی‌شود 

لبیک لبیک بِالرّوح بالدَّم مولا لبیک...

بی‌تابِ شهادتم، تشنه‌ی آب نیستم
اگر فدایت نشوم، طفل رباب نیستم 

راوی این فتحم، ای ورق از تاریخ دست من است 
خون گلوی من، شبیه ابراهیم بت‌شکن است

این جنگ من است، لشکرِ دشمن است 
مقهورِ من و خون گلویم 
این جنگ من است، فاتح آن منم
آید اگر هزار تیر به سویم 

فتح این میدان بدون زخم و سوختن نمی‌شود 
با تیر، با شمشیر، کسی حریف خون من نمی‌شود

لبیک لبیک بِالرّوح بالدَّم مولا لبیک...

نظرات