
تو به ز من، سر کویت هزارها داری ولی بدان که گدایت، فقط تو را دارد دامن آلوده و روی سیاه آوردهام گرچه آهی در بساطم نیست، آه آوردهام هر چه بودم، هر چه هستم، بر کسی مربوط نیست بر امام مهربان خود، پناه آوردهام یابن الشبیب، دختر ترسیده دیدهای؟ یابن الشبیب، پیکر برگشته دیدهای؟ یابن الشبیب، عمهی ما را کتک زدند حسین... من بندهی آن دمم که ساقی گوید یه جام دگر بگیر و من نتوانم در آن نفس که بمیرم، بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم یا الله