
بشکند دستی که شد بر صورت حورا بلند بشکند پایی که شد بر پهلوی زهرا بلند در مدینه بر خلاف آنچه میگویند بود قامت مسمارها و قامت درها بلند خانهای را کز حسد طاغوت و جبت آتش زدند دود آن از خیمهها شد عصر عاشورا بلند امتحان قهرمان بدر و خیبر را ببین رفت زهرا پشت در، حیدر نشد از جا بلند چند باری بر زمین میخورد بین بسترش فاطمه میخواست هر باری شود از جا بلند پیراهن از جنس عمر ای کاش خیّاط فلک لااقل میدوخت بر آن قامت رعنا بلند بانویی که از عوالم دستگیری میکند در قنوتش با مشقّت کرد دستش را بلند آستینها در دهان بود، طاقتش طاق شد زد به سر شیر خدا، شد نالهی اسما بلند شب به شب دلتنگتر، بیتابتر، مظلومتر کودکان را از مزارش میکند مولا بلند