برادر تشت خون را لالهباران کرد، یادم هست و بغض خویش را در سرفه پنهان کرد، یادم هست صدا زد: رفتم امّا با تو در هر حال خواهم بود۲ برادر، با تو تا هنگامهی گودال خواهم بود برادر پای حرفش ماند و با من در سفر آمد برادر پا به پایم با همان خونِ جگر آمد برادر، آنکه شمشیرش خرافات جمل را کُشت۲ شکوهش جِبت و طاغوت جهان، لات و هُبَل را کُشت سخن فرمود با لبهای قاسم، مرگ شیرین شد و ثاراللّهیام با خون عبدالله رنگین شد درون مقتل اینک لطف خود را بیشتر کرده برایم دست خود را سایهی سر، نه سپر کرده بیا خواهر ببین خون جگر بر خونم افزوده شکست آن شیشهی عطری که لبریز از حسن بوده شمیم عطر او را در مشامم از ازل دارم به عبداللهِ آغوشم، حسن را در بغل دارم عجب پیراهنی از دست خواهد رفت در بازار که از بوی حسین آکنده، از عطر حسن سرشار یکی شد پیکرم با او، تو هم این را روایت کن شباب اهل جنّت را بیا با هم زیارت کن تو هم مانند من دور از وطن هستی، بیا خواهر اگر دلتنگ آغوش حسن هستی، بیا خواهر شبیه کودکیهامان بساط گریه بر پا کن بیا یکبار دیگر چادرت را خیمهی ما کن بیا خواهر، بیا این حنجر کوچک سخن دارد گلوی سرخ عبدالله، آهنگ حسن دارد بیا خواهر، که دارد از گلویش این دَمِ آخر صدای روضه میآید، صدای روضهی مادر: فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد به طفلی رَخت ماتم در برم کرد الهی بشکند دست مغیره مرا در کوچهها بیمادرم کرد * * * * لشکریان خیرهسر، چند نفر به یک نفر؟ فاطمه گشته خونجگر، چند نفر به یک نفر؟ خواهر دلشکستهاش، همرَه دختران او زند به سینه و به سر، چند نفر به یک نفر؟ آه و فغان مادرش، به قلب سنگی شما مگر نمیکند اثر؟ چند نفر به یک نفر؟ ياد مدینه زنده شد، روضهی رنج فاطمه که ناله زد به پشت در، چند نفر به یک نفر؟