بابا لکنت زبونم رو چیکار کنم

بابا لکنت زبونم رو چیکار کنم

[ حسین فروغی ]
لکنت زبونمو چی‌کار کنم؟، خیلی وقتا نفسم رو می‌گیره
یکی از دخترای شامی می‌گفت، این‌جوری بهتره دختر بمیره

یا مظلوم، یا اباعبدالله...

یه بساطی ما داریم نگو نپرس، عمه‌هام یواش یه چیزایی می‌گن
نمی‌دونم راجع به کیه ولی، هی می‌گن که سرشو بد بریدن

یا مظلوم یا اباعبدالله...

فکر کنم دعام دیگه نمی‌گیره، هیشکی روسری برام نمی‌گیره
اینقدر آتیش زدن تو کوچه‌ها، سنجاق سر به موهام نمی‌گیره

یا مظلوم یا اباعبدالله....

یا چشم من تار است یا تغییر کردی، چشمان خود وا کن که من را تو ببینی

عمه نبود امروز میرفتم کنیزی، جای تو خالی بود که ترسم ببینی

یا مظلوم یا اباعبدالله....

دست باد گل‌های باغچمونو برد، عمه‌مون چه خون‌دل‌ها که نخورد
مکافاتی بود تو مجلس یزید، صحبت کنیز که شد سکینه مُرد 

یا مظلوم یا اباعبدالله...

کاشکی آغوش خودت رو وا کنی، منو از این‌همه غم رها کنی
می‌خوابید بلند می‌شد منو می‌زد، نبودی زجرو یه کم دعوا کنی

یا مظلوم یا اباعبدالله...

اینقدر سختی کشیدم که نگو، چیزایی تو کوفه دیدم که نگو
پیرمرده به بابا چیا می‌گفت، حرفای بدی شنیدم که نگو

شعله‌ها چه زخمی به پرم میدوخت، دل من شبیه معجرم می‌سوخت
توی بازار یهودیا دیدم، یکی داشت النگوهامو می‌فروخت

یا اباعبدالله...

چشماتو رو هم بزار، بی خیال غم بشیم
از همین حسینیه، راهیه حرم بشیم

اشک چشماتو بگیر، روی صورتت بکش
آبروی عالمه، حرفاتو بزن بهش

(بگو آقا گرفتارم، گره افتاده تو کارم
ولی خیلی دوستت دارم، ولی خیلی دوستت دارم)۲

سیاه‌پوش عزاتم آقا، نوکر نوکراتم آقا
ایشالله اربعین ببینم، زائر کربلاتم آقا

آقام آقام عزیز زهرا...

 بابایی نمی‌گی رفتی کجا بی‌خبر، منو هم با خودت چرا نبردی سفر
حالا اومدی تعریف می‌کنی یه شبی، خواب دیدم که آوردی سوغاتی گل‌سر

دشت لاله‌زار صحرای پیرهنم، خیلی روضه داره زخمای بدنم
خوشحالم واسه اینکه مثل تو شدم، زخمیه دهنم

شعرایی که بهم یاد دادیو بخونم؟، می‌خونم ولی شاید بگیره زبونم
یادته که ازم می‌پرسیدی عزیزم، منو چندتا دوستم داری بگو بدونم

حالا که رسیدیم به‌هم بالاخره، حالا که بهترین لحظه‌ی سفره
ای کاش روی شونت می‌زاشتم سرمو، تا خوابم ببره

بابا از آدمای بد شام چی بگم؟، حتی گفتنشم سخته برام چی بگم؟
آخه بر می‌خوره به غیرتت می‌دونم، کعب نیزه چ‌یکار کرده باهام می‌دونم

دیگه از این دنیا رقیه شده سیر، خیلی زجرم دادن نامردا تو مسیر
با اینکه گرسنه بودم تازیونه، خوردم یه دله سیر

بابا زدنم، دستامو بسته بودنو با پا زدنم
گرسنه بودمو دل سیر زدنم

بابا بابایی...

نظرات