با غم و درد و حال بد چه کنم

با غم و درد و حال بد چه کنم

[ حاج منصور ارضی ]
با غم و درد و حال بد چه کنم؟ 
گره‌ام وا نمی‌شود چه کنم؟
من خودم دشمن خودم شدم 
با گرفتاری حسن چه کنم؟

حبّ جاهم مرا زمین زده است
آه با نفس بی خرد چه کنم؟
بی کس و کارم ای کس و کارم
گر نگیرم ز تو مدد چه کنم؟

من فقط خانه‌ی تو را بلدم
نیستم جز حرم بلد چه کنم؟
بوی می آمد از نجف دم صبح لب مستم شراب زد چه کنم؟

کار من از تولّدم گریه‌ست نکنم گریه تا ابد چه کنم؟
زده‌ام سر به سنگ صحن علی سر من خورد بر لحد چه کنم؟

فاطمه می‌رسد به داد همه، با قد خم که می‌رسد چه کنم؟
بی هوا سیلی دو دستی خورد گر بخواهد کسی سند چه کنم؟

گیر داده به میخ در خود را می‌خورد پهلویش لگد چه کنم؟
وقتی حسین تشنه لبم می‌خورد نیزه بی عدد چه کنم؟

پسر با حیایم عریان است ته گودال با جسد چه کنم؟
سه شب و روز بی کفن مانده ای زنان بنی اسد چه کنم؟

نظرات