با زبان لعل لب خشک مدارا نکند جگر سوخته را آب مداوا نکند من دعا میکنم از سوز جگر تا هرگز مردی از مردم نامرد تمنّا نکند خواهشِ آب نمودم ز شما تیر آمد هیچ کس با گل نشکفته چنین تا نکند هرچه آمد به سرم دست به زانو نزدم جز خداوند به عمرم به کسی رو نزدم نانجیبان گل بیبرگ و برم را کشتند رو زدم آب بگیرم پسرم را کشتند ***** با اینکه دو دست کوچکش را بستند دستش به کرم از همه کَس بازتر است ***** حالا اومدی حالا که دیگه رقیه افتاده از پا اومدی حالا اومدی حالا که بار سفر بستم از این دنیا اومدی عمو عباسو نیاوردی، چرا تنها اومدی حالا اومدی خوابن حالا تموم دخترای شام اومدی حالا که نمیتونم بگم اومد بابام، اومدی حالا که سفید شد از نبودنت موهام، اومدی بابایی خیال کردی قهرم حالا اومدی واسه آشتی نمیگی چرا رفتی و مارو تنها گذاشتی بابایی ***** یه شب جا موندم و اومد سراغم همون مردی که با من خیلی بد بود الهی که دلش آتیش بگیره که دل سوزوندنو خیلی بلد بود همش میگفت عموت کجاست؟! حال تورو نگاه کنه بگو از علقمه بیاد دست بستت رو وا کنه بابا بابا بابا، بابا حسین ***** آن شب که من از ناقه افتادم و غش کردم بابا تو کجا بودی، از ما تو جدا بودی آن شب که تو از ناقه افتادی و غش کردی من بر سر نی بودم، کی از تو جدا بودم