این همه آوازه ها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود از درون خیمه همچون برق آه شد روان با ناله سوی قتلگاه پیش رو عمو خریدارش شده پشت سر عمه گرفتارش شده تو گل و صحرا پر از خار و خس است بهر ما داغ علی اصغر بس است جان عمه بود و هستم را نگیر وقت جانبازیست دستم را مگیر بوده از آغاز عمرم انتظار تا کنم جان در ره جانان نثار عمه جان در تاب و تب افتاده ام آخر از قاسم عقب افتاده ام mohjat_net