این غریب که با شما کار نداره

این غریب که با شما کار نداره

[ محمدحسین حدادیان ]
این غریب که با شما کار نداره
ناله می‌زنه خریدار نداره
این‌همه زخم رو تنش جا نمی‌شه 
این‌همه نیزه رو نیزار نداره

بببینم حرم پُره دق می‌کنم
دنبال یه چادرن دق می‌کنم 
من مثل بابام حسن غیرتی‌ام
زنا سیلی بخورن دق می‌کنم

بمونم که چی، پرش رو ببرن
من نگاه کنم سرش رو ببرن
من چه‌جوری بشینم نگاه کنم
به کنیزی دخترش رو ببرن

*****

به سرعت تا دل گودال می‌رفت
به جنگ لشکر قَتّال می‌رفت
همون لحظه که عبدالله اومد
حسین اون لحظه داشت از حال می‌رفت

رسید و دیدم و چشماشو بسته
پُره تو پیکرش نیزه شکسته
تو موهاش پنجه‌های شمرو می‌دید
که با زانو روی سینه نشسته

می‌خواد رو سینه‌ت بیاد، راهشو وا می‌کنه 
شمر با چکمه‌ش منو از تو جدا می‌کنه

شکسته‌بال و پر رو ذبح کردن 
دَمِ مغرب قمر رو ذبح کردن
حسین و قبل ذبحش کشت این داغ
رو سینه‌ش این پسر رو ذبح کردن

نظرات