ای کودکِ برادرم تو یادگار حسنی به باغ زهرا و علی تو غنچهی یاسمنی نمیتونم ببینمت که توی چنگ دشمنی عمّه فدات بشه الهی تو یادگار مجتبیای میون گودال یه عده نامرد با تیغ و نیزه منتظر نشستهاند اینان همانن که توی کوچه پهلوی مادرو زِ کین بشکستهاند جانِ من بیا دگر نخون شعر رفتنو جانم رسیده بر لب عمّه میدونه اگر بری سمت قتلگاه شرمنده میشه زینب وای از این ظلم عدو، من بمیرم برات عمو... عمّه خدا میدونه که طاقت نداره این دلم از نالهی عمو ببین آتش گرفته حاصلم قسم به گریههای تو مشتاق تیغ قاتلم دیگر زِ دنیا گشتهام سیر ترسی ندارم من زِ شمشیر چطور ببینم عموی خوبم از کینهها خوابیده پشت به آسمون از شدت درد با لب تشنه میزنه دست و پا میان خاک و خون عمّهجان ببین یه مشتی نامرد بیحیا عمو رو دوره کردن انگاری عدو قراره که رأس پاکشو جدا کنه از گردن وای از این ظلم عدو، من بمیرم برات عمو... از روزی که چشمای من به فیض کربلا رسید یه خط قرمز رو همه عشقای این دنیا کشید هر جایی رفتش هر طرف ششگوشه جایی رو ندید خدا روی دلم نوشته کربُبَلا خودِ بهشته خشته شدم از درد جدایی پس کِی حسین دوباره زائرت میشم یه کاری کن تا یه بار دیگه من بیام تو حَرمت آقا مجاورت شم جان خواهرت دوریِ تو عقده شد برام ترسم بمیرم آخر قسمتم نشه یه بار دیگه دیدنت بیام سلطان امیرِ بیسر آه از این درد و بلا سخته غمِ کربوبلا