الهی من فدای

[ بهمن عظیمی ]
الهی من فدای / دلِ پُر التهابِت
دیدم که بی قراری / من اومدم به خوابت
سلام عزيزم - دختر خوبم
بدو بیا توو بغلم غنچه ی یاسم
می‌شینم اینجا - کنار تو تا
شِعرایی که حفظ بودی رو بخونی واسم

زهرای بابا ۴

راستی بذار ببینم / این دم دمای آخر
چه خانومی شدی تو / چقد شدی بزرگتر
عروسک من - بامن نکن قهر
منو ببخش رفتم سفر تو رو نَبُردم
خودت می دونی - چه حالی داشتم
منم شبیه تو رو نیزه غصه خوردم

زهرای بابا ۴

بازم برای بابا / بپوش لباس رنگی
با اینکه سوخته موهات / اما هنوز قشنگی
بیا قشنگم - بشین رو پاهام
موهای خوشگلِ تو رو شونه کنم باز
ببین برا تو - هدیه خریدم
یه روسری یه گلِ سر؛ مثل خودت ناز

زهرای بابا ۴

غصه نخور بابایی / که من طاقت ندارم
بازم برات عروسک / می‌خرم و میارم
از روی خاکا - بلندشو عشقم
دختر باید رو سینه ی بابا بخوابه
پاشو با عمه - خدافظی کن
امشب تو رو می‌بَرَمت ازین خرابه

زهرای بابا 

منبع:موسسه ادبیات آیینی بی‌پلاک

نظرات