روضه در دیده‌ی من آبِ بقا ریخته است

روضه در دیده‌ی من آبِ بقا ریخته است

[ حیدر خمسه ]
روضه در دیده‌ی من آبِ بقا ریخته است 
که در این کاسه‌ی دل خونِ خدا ریخته است 

توتیا هر مَلک از روضه داغت ببَرد
بس که در بزم تو خاکستر ما ریخته است

اشک خود می‌خورم و ناز طبیبان نکِشم
در قنوتِ نظرم روضه شفا ریخته است
****
اومدم تو حَرمت با گریه با زاری
تو هنوزم وسط بازاری
چقَدَر روضه‌ی نخونده داری

سلام بانو
ایّتها الصدّیقة الشهیده 
کی موهاتو تو بیابون کشیده
ای نوه‌ی مادر قدخمیده
چی شده که رنگ رُخت پریده
ایّتها الصدّیقة الشهیده
****
وضعم مناسب نیست پیش میهمانم
عمّه نشد قدری ببافد گیسوانم

حوریه‌ی زیبای سابق نیستم من
تغییر کرده چشم‌ها و ابروانم
****
چشمت روشن بابا تو که رفتی
ناموست رو بردن سرِ بازار
بین یک عدّه لات بی‌غیرت
آوردن ما رو امّا به اجبار

به‌خدا می‌ترسم
من از این طرز نگاه شامیا می‌ترسم
****
من نمی‌خوام بازار برم
تو کوچه‌ها هر بار برم
دوست ندارم بزم شراب
با لگد و اجبار برم

خواهرمو وحشت گرفت
زبونمون لکنت گرفت
یکی اومد پیش یزید
کنیز می‌خواست، قیمت گرفت

تو پیشم نبودی
حالم خیلی بد شد
خیلی چادر من زیر پا لگد شد

دختر همون که دستامونو بسته
می‌خنده به من چون دندونام شکسته

حسین...

نظرات