گنه کردی بیا، میبخشمت، گفتم که غفارم تو با خود دشمنی کردی، ولی من دوستت دارم اگر من با تو بد بودم تو را دعوت نمیکردم گشودم در که برگردی ببینی لطف بسیارم تو مهمان عزیزی بر من و من میزبان تو چگونه میهمان نومید برگردد ز دربارم تو آن عبدی که در گرداب جرم و معصیت غرقی من آن ربم که باشد دم به دم لطف و کرم کارم تو دائم غافل و من آنی از تو نیستم غافل تو خواب و من ز لطف و مرحمت پیوسته بیدارم عذاب و عفو باشد هر دو تحت اختیار من توانم سوزمت اما به بخشیدن سزاوارم ز بستر نیمهشب برخیز و اشکی ریز بر دامن که با اشک شبت خاموش گردد شعلهی نارم به جز نومیدی از عفوم، ببخشم هر گناهی را امید آور، امید آور که من از یاس بیزارم به بازار محبت اشک باشد بهترین کالا (که هر یک قطره را با یک یم رحمت خریدارم)2 اگر فردا بپرسند از تو ای میثم چه آوردی؟ بگو دستم تهی، اما محب آل اطهارم (من حسین را دوست میدارم)3 **** آقام، آقام، آقام سنه فدا آنام آتام آقام، آقام، آقام، آقام همه میرن تو میمونی برام (اگه با دیگرانش بودی میلی چرا جام مرا بشکست لیلی) **** ولایش در دل زارم، حسین را دوست میدارم به عشق او گرفتارم، حسین را دوست میدارم مشرف گشت سلمان بر حضور حضرت زهرا که ای خیر النساء در دل مرا رازیست پرمعنا ندانم از چه بیتاب حسینست این دل شیدا ولایش در دل زارم، حسین را دوست میدارم (به سلمان فاطمه فرمود که ای سردار ایرانی)2 بدان دردی که تو داری ندارد هیچ درمانی مرا هم اینچُنین رازی بُوَد در سینه پنهانی به عشق او گرفتارم، حسین را دوست میدارم غرض زهرا و سلمان بر حضور مرتضی رفتند محبان مشکل خود را به آن مشکلگشا گفتند به جای چارهسازی از علی این جمله بِشنیدند منی که فخر ابرارم، حسین را دوست میدارم کلید حل این مشکل به دست مصطفی باشد سه عاشق آمدند آنجا که طاها را سرا باشد رسول الله فرمود: عشق من بیش از شما باشد حسینٌ منی اَذکارم، حسین را دوست میدارم چو حل این معما بر پیمبر نیز مشکل شد امین وحی با این زمزمه از عرش نازل شد که یا احمد، خدا گوید حدیث عشق کامل شد قسم بر چرخ دوّارم، حسین را دوست میدارم